علامات و اعداد در فراماسونری
ادامه مطلب ...
فراماسونری یا فراموشخانه در لغت به معنای (بنّای آزاد) یا (معماران آزاد) است. این سازمان، ماهیتی مخفی، پیچیده نهان – روشانه و مخوف دارد. اگر چه فراماسونرها برای خود پیشینهٔ بسیار بسیار قدیمی تاریخ جعل می کنند، اما با توجه به مدارک در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هیجدهم بوجود آمده است. فراماسونری به لحاظ تشکیلاتی، حاصل تغییر صورت یافتن اصناف قرون وسطایی معماران و بنایان انگلیسی و فرانسوی است که در قرن هیجدهم کاملاً از حالت یک صنف خارج شده و با تکیه بر ایدئولوژی لیبرالی و حمایت های گسترده ی بورژواهای اروپایی به بازوی سازمانی بورژوازی اروپا (به تعبیر دقیق تر، نخستین بازوی سازمانی بورژوازی لیبرال غرب) تبدیل شدند. فراماسون ها در مراکزی تجمع می کردند که آن را (لُژ) می نامیدند. در ژوئن 1717 چهار لژ بزرگ در لندن با هم تجمع کردند و اولین لژ بزرگ فراماسونری جهان را بوجود آوردند. به سال 1723 اولین کتاب (اساسنامه فراماسونری) به وسیله ی دکتر (آندرسن) تحت نظر لژ بزرگ منتشر گردید. در سال 1763 لژ بزرگ اسکاتلند تشکیل گردید. فرماسونری جمع کانونهای برادری گستردهای در جهان است. این کانونها ریشههای بسیار کهنی در اروپای غربی دارند. فراماسونری دارای یک سیستم مدیریت فراگیر جهانی نیست و ارتباط میان فراماسونریهای گوناگون تنها توسط خود دو لژ انجام میشود. واژه فراماسونری احتمالا از freestone mason گرفته شده. freestone mason را در انگلیسی به معنی بنّای آزاد میدانند. کسی که عضو فراماسونری است فراماسون یا ماسون نامیده میشود، و ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نامیده میشود.
فراماسونری در ابتدا جنبشی لیبرال بودهاست که مبتنی بر باز تولید اندیشههای گنوستیک در دوران پس از اصلاحات در اروپا بودهاست. فراماسونها با شعار «برابری، مساوات، برادری» نقش بزرگی در انقلابهای بزرگ معاصر مانند انقلاب امریکا بر علیه استعمار انگلیس، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب مشروطیت ایران و جنبش انقلابی بر ضد استعمار اسپانیا در امریکای جنوبی داشتهاست.
عقاید لیبرال جنبش فراماسونری باعث واکنشهای مذهبیان و محافظهکاران، گروههای بنیادگرا، مذهبیون بنیادگرا و ملیگرایان شدهاست. همچنین مخالفت با نظام طبقاتی کشیشی مسیحیت، باعث دشمنی کلیسای کاتولیک روم با فراماسونری شدهاست. این گروهها فراماسونری را جنبشی الحادی و شیطانی معرفی میکنند.
همچنین اعتقاد برخیها به داستان معبد سلیمان باعث نفرت گروههای ضد یهود از فراماسونری شدهاست. حالت مخفی این جنبش و منشا بریتانیایی آن باعث شدهاست که چنین پنداشته شود که این جنبش ابزار توطئه انگلو-صهیونیست جهانی است. همچنین رژیمهای دیکتاتوری مانند نازیها و کشورهای کمونیستی نیز به سرکوب فراماسونری میپرداختند.
حجم عظیمی از نوشتههای موجود در مورد فراماسونری موجود است که به چهار هزار کتاب و هزاران مقاله میرسد. با این همه بیشترین این نوشتارها به صورت افراطی نگارش شدهاند: یا بی قید و شرط از فراماسونری دفاع میکنند و یا آنها را فرصت طلب و عامل انواع صدمات به جامعه میدانند.
منبع : ویکیپدیا
نحوه دخالت آمریکا در لیبی نشانی از تکامل شیوه جنگ آمریکا و تجلی "دکترین اوباما" است. ظاهرا دوران روش های تریلیون دلاری "شوک وجاروجنجال" دوره بوش به سر آمده است. اعلام مرگ معمر قذافی در روز جمعه و اعلام خروج کامل نیروهای آمریکا از عراق همه در این راستا قابل بررسی است. در این دوره رکود اقتصادی و خستگی عمومی از جنگ های خارجی، کاخ سفید تحت رهبری اوباما، با ترکیب هوشمندانه نیروی نظامی، فن آوری، اطلاعات و صبر، فهرستی از پیروزی ها را برای خود به ارمغان آورده است. موفقیت و قدرت دکترین وی آن است که این مجموعه در واقع یک دکترین نیست. این باصطلاح دکترین بر مبنای این اصل مصلحت گرایانه مبتنی است که آمریکا باید از منافع درجه اول و درجه دوم خود دفاع کند ولی برای این کار نباید از روش دخالت سریع استفاده کرد. هیچ نوع "خط قرمز" نظیر دکترین مونرو و یا خط قرمزی با شیوه ترومن وجود ندارد. دکترین اوباما همچنین با سیاست بوش هم که معتقد بود "یا با ما هستید یا دشمن ما هستید" تفاوت اساسی دارد؛ سیاستی که معتقد بود دموکراسی را می توان با تغییر رژیم به دست آورد؛ که حاصل آن هم یک جنگ یک تریلیون دلاری در عراق بود. سیاست بوش با خط مشی اسامه بن لادن هماهنگ بود در حالیکه اوباما موفق شد بن لادن را بکشد. روش های مورد استفاده اوباما هم به اندازه تفکر او حائز اهمیت است. ما در واقع شاهد تکاملی در روش های جنگی آمریکا هستیم. شعار کلی "نبرد با تروریسم جهانی" دوره رامسفلد و بوش جای خود را به ملغمه ای از عناصر پچیده داده است. هواپیماهای بی سرنشین جای چکمه سربازان را گرفته است. اکنون روش اصلی گردآوری اطلاعات در باره مخالفان و سپس استفاده از فن آوری آمریکایی برای حذف دشمن است. در دوره اوباما، استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین بیش از سه برابر شده است. هرچند استفاده از این روش انتقادات اخلاقی و قانونی را به دنبال داشته است ولی موفقیت آن ها در از کار انداختن شبکه القاعده و طالبان قابل انکار نیست. امروزه دخالت آمریکا در مواردی که نقش درجه دوم دارد هنوز قابل بحث است. ولی در جو فعلی، رهبری را به عهده نداشتن معمولا برای رای آوردن بهتر است. اوباما، مشابه سیاست نیکسون، در مورد لیبی، از اقدام متحدان خود حمایت کرد بدون اینکه درگیری وسیعی بطور مستقیم داشته باشد. ولی واقعیت در لیبی حاکی از آن است که جنگ تقریبا بطور غیر مستقیم توسط آمریکا هدایت می شد. فن آوری C4ISTR برای ردیابی و هدف گیری نیروهای دشمن مورد استفاده قرار گرفت و 75 درصد از پرواز های داخلی از هواپیماهای آمریکایی سوخت گیری می شدند. پوشش ماهواره ای هم برای نیروهای ائتلاف توسط واشنگتن تامین می شد. اکنون با مرگ قذافی و سقوط رژیم وی، آنچه در لیبی امروز اتفاق می افتد نشان از موفقیت رئیس جمهور آمریکا دارد. البته در دسامبر 2002 افغانستان هم موفقیتی برای بوش به شمار می آمد. به نظر می آید تفکر چندانی برای آینده لیبی وجود ندارد: ...
منبع : بالاترین
http://balatarin.com/permlink/2011/10/22/2771793